سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چشم و گوش خدا!

ارسال  شده توسط  مهدی مظفری در 89/1/26 6:8 عصر

 چشم و گوش خدا!

دعا

 سمیع و بصیر بودن خداوند

بطور مسلّم خداوند منزه از جسم و جسمانیت است با این وصف مراد از سمیع و بصیر بودن خداوند چیست؟

پاسخ: «بصیر» در قرآن پنجاه و یک بار وارد و در چهل و سه مورد به عنوان وصف خدا آمده است، و «سمیع » چهل و هفت بار و جز در یک مورد در همه جا صفت خدا قرار گرفته است، و آن مورد استثنا عبارت است از:

( ...فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصیراً )1؛ «ما انسان را شنوا و بینا قرار دادیم».

بینایى و شنوایى از بزرگترین ابزار شناخت و نافع ترین آنها است و از میان حواس پنجگانه ظاهرى، این دو حس انسان را با خارج بیشتر مربوط مى سازد و به همین جهت نسبت به دیگر حواس از ارزش بالایى برخوردارند و خدا نیز با این دو صفت توصیف شده و از اطلاق الفاظ دیگر حواس مانند شام (بویا)، ذائق (چشنده)، لامس(لمس کننده) خوددارى شده است، در حالى که ملاک اطلاق آن دو (بصیر و سمیع) در دیگر اسما، حواس موجود است و اگر ملاک سمیع و بصیر بودن خدا حضور مبصرات و مسموعات نزد خدا باشد، همین معنا نیز در بوییدنى ها و چشیدنى ها و ملموسات موجود است، ولى علت این تبعیض این است که بصر و سمع، از شرافت و ارزش بیشترى برخوردارند و تشریح این قسمت در آخر بحث مى آید.

 

معنى بصیر و سمیع در خدا

بصیر در خدا به دو ملاک به کار مى رود:

1. حضور دیدنى ها نزد خدا، این موقعى است که با سمیع همراه باشد، چنان که مى فرماید:

( ...إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً ). 2

«خدا شما را به وسیله آن (دستور به رفتار به عدل) چه نیکو پندتان مى دهد، حقّاً که خدا شنوا و بینا است».

2. علم به جزئیات و خصوصیات اشیا و این در موقعى است که با حرف (با) همراه باشد، چنان که مى فرماید:

( ...وَ کَفى بِرَبِّکَ بِذنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً ).3

«کافى است که خدا نسبت به گناه بندگان خود دانا و بینا است».

و باز مى فرماید:( ...وَ کانَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً ).4

«خدا به آنچه که انجام مى دهید بینا است».

و نیز مى فرماید:

( ...ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنّهُ بِکُلِّ شَىْء بَصِیرٌ ).5

«این پرندگان را در آسمان جز خداى رحمان نگه نمى دارد، او نسبت به همه چیز بینا است».

متعلق بینایى در این آیات مختلف است، گاهى «همه چیز» گاهى «بندگان» و در مرحله سوم «اعمال انسان ها» و گاهى «گناهان آنان» مى باشد.

گروهى از مفسران بصیر را فقط به حضور مبصرات نزد خدا تفسیر کرده اند و این معنا در مورد اشیا قابل رؤیت درست است، ولى گاهى در مواردى به کار رفته که قابل رؤیت نیستند، مانند «ذنوب»، زیرا بسیارى از گناهان قابل رؤیت نیست، طبعاً در این جا باید مقصود از «بصیر» آگاهى از جزئیات باشد و شاهد آن این است: آن گاه که ذنوب را متعلق بصیر قرار مى دهد، لفظ خبیر را با آن همراه مى سازد، چنان که مى فرماید: (بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً بَصِیراً) و شاید هدف آیات این است که خدا نسبت به آنچه که در جهان هستى مى گذرد، علم تفصیلى دارد نه علم اجمالى و تمام آنچه که در آشکار و پنهان است از قلمرو علم خدا بیرون نیست.

از این بیان روشن مى گردد نظریه کسانى که منکر تعلق علم خدا به جزئیات مى باشند، به بهانه آن که مستلزم تغییر در ذات است، با ظاهر این آیات سازگار نیست و شاید به خاطر این که لفظ بصیر در لغت عرب متضمن معنى دقت و موشکافى است، قرآن آن را در موارد یاد شده در زیر به کار مى برد:

1. آشنایى به خصوصیات نفس ( بَلِ الإِنْسَانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ).6 «انسان به خصوصیات ذات خود آگاه است». و مقصود از خصوصیات، روحیات نیک و بد، و تمایلات زیبا و زشت است.

2. رموز پنهان در جهان، چنان که از زبان سامرى چنین نقل مى کند: (بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ... ).7 «دیدم من آنچه را آنان ندیدند».

تا این جا معنى بصیر روشن شد، اکنون به تفسیر لفظ «سمیع» مى پردازیم.

اوست که چون در بطن مکه بر آنها پیروزیتان داد ، دست آنها را از شما، ودست شما را از آنها بازداشت و خدا به کارهایی که می کردید آگاه و بینا بود.

تفسیر صفت سمیع

«سمیع» در قرآن به ظاهر در دو معنى به کار رفته است: یکى به معنى حضور مسموعات نزد خدا و این معنا بیشترین سهم را در استعمال دارد، و دیگرى به معنى مجیب چنان که مى فرماید: ( ...سَمِیعُ الدُّعَاء ).8

حق این است که سمیع یک معنا بیش ندارد و آن شنیدن است وخدا در هر حال، دعاى بندگان را مى شنود، ولى گاهى مقرون به اجابت هست و گاهى نیست، و جمله (سَمِیعُ الدُّعاء)، جامع بین این دو معنا است و اگر فرض کنیم که مقصود از سمیع الدعاء، مجیب الدعاء است، این خصوصیت از لفظ استفاده نمى شود، بلکه از قراین خارجى به دست مى آید.

 

بینا و شنواست بدون عملیات فیزیکى

خدا ،انسان ،تقوا ،خودسازی

بر همگان روشن است عمل بینایى در انسان یا یک جاندار، در سایه یک رشته عملیات فیزیکى تحقق مى پذیرد; بنابر این شنیدن و دیدن در خدا از این طریق امکان پذیر نیست، ناچار باید در این جا به همان قاعده «خُذِ الْغایات وَ اتْرُکِ الْمَبادى» چنگ افکند، زیرا هدف از بینایى جز آگاهى از دیدنى ها و همچنین هدف از شنوایى جز آگاهى از امواج صوتى، چیز دیگرى نیست، هرگاه خود این نتیجه، بدون یک رشته ادوات، و ابزار، یا فعالیتهاى فیزیکى صورت پذیرد، در چنین صورت حقیقت بینا بودن و شنوا بودن را دارا خواهد بود و آیات قرآن بیش ازا ین ثابت نمى کند که خدا بینا و شنوا است، و امّا این که خصوصیات موجودات امکانى را داراست، هرگز بر آن دلالت ندارد.

از آن جا که همه ى عوالم امکانى نزد خدا حاضر است، قهراً مبصرات و مسموعات نیز نزد او حاضر خواهند بود، از این جهت بسیارى از محقّقین این دو وصف را از شعب علم راخدا به جزئیات گرفته اند و واقعیت علم را جز حضور معلوم نزد عالم چیز دیگرى ندانسته اند، و اگر برخى از متکلمین گفته اند: شنوایى خدا به علم به مسموعات بازگشت مى کند، گفتار صحیحى است و مسلماً حضور موجودات نزد خدا بالاتر از حضور موجودات نزد انسان از طریق صور ذهنى است.

در اینجا سؤالى مطرح است و آن این که هرگاه واقعیت بصیر و سمیع بودن حضور متعلقات آنها نزد خدا است، پس باید بتوان اسماى دیگرى براى خدا تصور کرد، مانند شام (بویا)، ذائق (چشنده) و لامس (لمس کننده) زیرا همه ى بوییدنى ها وچشیدنى ها و لمس کردنى ها نزد خدا حاضر است.

ولى پاسخ این سؤال روشن است و آن این که: شرافت و کرامت این دو حس، قابل قیاس با حواس دوگانه (شنوایى و بینایى) نیست، بیشترین علم انسان به اشیا از طریق شنیدن و دیدن است، از این جهت توصیف خدا به این دو اسم، ملازم با جواز توصیف به نظایر آنها نیست.

گذشته از این لازمه توقیفى بودن اسماى خدا(هرچند ما نپذیرفتیم)، اکتفا ورزیدن به اسمایى است که در کتاب و سنت وارد شده است.

و در پایان یادآور مى شویم فرقه اشاعره «سمیع» و «بصیر» در مورد خدا را به همان معنایى که در انسان به کار مى رود تفسیر مى کنند، ولى براى پرهیز از برچسب تجسیم، فوراً کلمه «بدون کیفیت» را به کار مى برند; ولى در مباحث مربوط به عقاید اشاعره در کتاب «بحوث فى الملل و النحل» یادآور شدیم که ضمیمه کردن «بلا کیف» دردى را دوا نمى کند و تفصیل این مطلب را از آن کتاب بطلبید.

 

روایاتى از پیشوایان معصوم

امیر مؤمنان (علیه السلام) مى فرماید: «خدا بصیر است نه از طریق به کار بردن ادوات حسى، و مشاهِد است نه از طریق تماس خارجى»9

و نیز مى فرماید: «مى شنود نه از راه شکافتن امواج هوا و دستگاه شنوایى»10

و باز مى فرماید: «خدا بصیر است، ولى هرگز به دستگاه بینایى توصیف نمى شود».11

جامع ترین سخن، کلامى است که امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «سمیع بصیر، أى سمیع بلا حاجة، و بصیر بلا آلة، بل یسمع بنفسه و یُبصر بنفسه» یعنى: «خدا شنوا و بینا است، شنوا است بدون دستگاه شنوایى، و بینا است بدون ادوات حسى، بلکه بالذات مى شنود و مى بیند»12

منبع: منشور جاوید، ج2، ص 161ـ16

 


[1] . انسان/2.

[2] . نساء/58.

[3] . اسراء/17.

[4] . فتح/24.

[5] . ملک/19.

[6] . قیامت/14.

[7] . طه/96.

[8] . آل عمران/38.

[9] . نهج البلاغه، خطبه 155.

[10] . همان مدرک، حکمت 186.

[11] . همان مدرک، خطبه 182.

[12] . صدوق، توحید، ص 144.


رسالت نوح

ارسال  شده توسط  مهدی مظفری در 89/1/26 6:4 عصر

رسالت نوح

حضرت نوح علیه السلام

آیا رسالت حضرت نوح جهانى بود یا فقط منطقه جعرافیایى زندگى او را شامل مى شد؟

پاسخ: شریعت نوح مربوط به قومى بود که او در میان آنان زندگى مى کرد، به گواه این که مى گوید: (إنَّا أرْسَلْنا نُوحاً إلى قَوْمِهِ... )1  و در آیه ى دیگر به او مى گوید: ( ...أنَّهُ لَنْ یُؤمنَ مِنْ قَوْمِکَ إلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ... )2 ظاهر این دو آیه، نشان مى دهد که مأموریت او محدود به قوم خودش بوده است.

گذشته از این، ابلاغ رسالت جهانى در گرو وجود تمدن، در میان ملتهاى متفرقه است که وسایل رفت و آمد در میان آنان فراهم باشد. در زمان رسول گرامى هر چند در مکّه، امکانات مهمّى وجود نداشت، امّا مکّه و مدینه چهار راه تجارتى یمن تا شام بود و سالها پیش از بعثت پیامبر، میان شرق و غرب وسایل رفت و آمد و ارتباط وجود داشت و پیامبر در پرتو این امکانات، توانست نداى خود را به سَمع جهانیان برساند، ولى در زمان نوح چنین تمدن و امکاناتى وجود نداشت، تا به عنوان پیامبر جهانى پیک خود را به اطراف و اکناف جهان اعزام نماید و رسالت جهانى خود را ابلاغ کند. مگر اینکه گفته شود که در روى زمین بشرى جز همان قوم او وجود نداشت، در این صورت رسالت قومى یا رسالت جهانى یکى خواهد بود.

البته این سخن محاسبه ى ذهنى ماست و نمى توان صد در صد جهان معاصر نوح را به همین نحو که یاد آور شدیم، ترسیم کرد.

ما نوح را به سوی قومش فرستادیم که :، قوم خود را پیش از آنکه عذابی دردآور بر سرشان فرود آید ، بیم ده.

آیا جهانى بودن طوفان گواه بر جهانى بودن رسالت اوست؟

طوفان نوح جهانى بوده و همه ى افراد بشر را فرا گرفت و از طرفى مى دانیم که نابودى کافران بدون اتمام حجت، بر خلاف سنت الهى است3 و گواه بر عمومیت طوفان، یکى نفرین نوح است که از خدا مى خواهد تا احدى از کافران را  بر روى زمین باقى نگذارد4  و کلمه ى «ارض» معناى وسیعى دارد که همه ى جهان را در بر مى گیرد. و دیگرى سفارش خداوند به اوست که از هر نوع یک جفت را داخل کشتى کند5 و اگر طوفان جهانى نبود، اقدام به این کار براى حفظ نسل حیوانات لزومى نداشت.

ولى مى توان گفت: مقصود از زمین، محیط قوم اوست و چنین استعمالى دور از متعارف نیست. قرآن مى فرماید: (فَسِیرُوا فِى الأرْضِ) همچنین هدف از وارد کردن یک جفت از هر نوع به کشتى، به خاطر حفظ نسل آنها، در محیط خود بود نه در مجموع جهان، زیرا انتقال حیوانات از نقطه اى به نقطه اى دیگر تا مدّتى طول مى کشید.

از مجموع آیات مى توان استظهار کرد که شریعت نوح، مربوط به منطقه ى وسیع خودش بود و طوفان نیز در آن منطقه ى وسیع رخ داد، البته در اینجا گروهى طوفان را (با قطع نظر از جهانى بودن رسالت او) جهانى دانسته و گواه آن را آثار حیوانات مرده اى که بر قلّه کوه ها یافت شده، مى دانند که جز طوفان نوح نمى تواند مبدأ وجود حیوانات در آن قلل و ارتفاعات باشد.

 

منبع:  منشور جاوید، ج11، ص 150 ـ 52


شامم به طلب شد روز، میخانه به میخانه...

ارسال  شده توسط  مهدی مظفری در 89/1/26 5:3 عصر

بنام خدا

یادم نیست چطوری شد سال دوم دبیرستان رفتم گروه سرود مدرسه. اولین بار بود در شهرمان یک گروه سرود درست می شد با دو سه نوع ساز و سرپرستی یک استاد مسلم موسیقی. فکر کنم بعد از درخشش گروه سرود آباده ای (مادر برام قصه بوگو) بود که شور و نشاطی جدید در کشور درست شد برای تشکیل گروه سرودهای مدرسه ای درجه یک. مراحل ترقی را یک به یک طی کردیم، در شهر، استان، در سطح کشور هم مشترکاً با استان تهران، رتبه سوم شدیم، با طعم هوای شرجی اردوگاه میرزا کوچک خان در رامسر. همان سال غمبار 68 بود که بهارش در عزای پدرمان، خمینی کبیر، به سوگ نشستیم و یک سرود ویژه هم برای ارتحال ایشان کار کردیم در رامسر. جلسات تمرین با لذتی وصف ناپذیر سپری میشد... صدای تار استاد را نمی شنیدیم، می چشیدیم، لمس می کردیم، می فهمیدیم...

سرود اصلی در مایه افشاری بود با آهنگ سازی و نوازندگی تار استاد هدایت الله سیاره، تنبک حسن اسلامی، سنتور امید سیاره و تکخوانی پسرک خوش چهره اصفهانی بدیع ناجی که اصرار داشت به او بگوییم تکخوان برتر، و ما با شیطنت می گفتیمش تکخوان ابتر! سرود ما با شعر زیبای استاد پریش شهرضایی اجرا می شد :

شمع شب یارانم، کاشانه به کاشانه، آواره چو طوفانم ، ویرانه به ویرانه
از زلف تو پرسیدم، بر شانه چو پیچیدم، بوسیدم و بوییدم، دندانه به دندانه
تا پا نکشم در گل، شادی بودم مشکل، آسان نفروشد دل، جانانه به جانانه
لب را به سخن بستند، با آنکه قوی دستند، آنان که نپیوستند، افسانه به افسانه
چون شمعش اگر استاد، در شعله زبان می داد، می گفت مبارک باد، پروانه به پروانه
ای شهد روان افروز، ای صافی صوفی سوز، شامم به طلب شد روز، میخانه به میخانه
خون کرد پریش از من، دل آن بت سیمین تن، کی گشت چنین دشمن، بیگانه به بیگانه

استاد پریش این روزها در بستر بیماری به سر می برند (خدایشان شفا دهد).

آن روزها نمی فهمیدم که چطور هر جا اجرا داریم، اشک در چشمان بعضی شنوندگان حلقه میزند، حتی هیات داوران مسابقات.
همه اینها را نوشتم. چون الان حس و حال غریبی دارم.
امروز عصر دعوت بودم مدرسه راهنمایی پسرم، برای جلسه انجمن اولیا مربیان.
اواخر مراسم، گروه سرود مدرسه که با صف مرتب و لباس یک شکل، روی سن قرار می گرفتند، بناگاه خودم را آنجا دیدم...


گروه سرود



انصافاً زیبا و هنرمندانه اجرا کردند، سرودی در وصف مولا امیرالومنین علیه السلام...
سالها بود نفهمیده بودم که چرا بعضی، در حین اجرای سرود ما، اشک می ریختند اما امروز با تمام وجودم فهمیدم، لمس کردم، چشیدم و گریستم...
و حالاست که آرزو می کنم ای کاش می شد یکبار دیگر اجرای سرودهایمان را بشنوم...


سال نوی پارسی بلاگ، سال ...

ارسال  شده توسط  مهدی مظفری در 89/1/26 5:3 عصر

بنام خدا
سال نو را بر همه کاربران عزیز پارسی بلاگ و تمامی دوستان وخوانندگان این وبلاگ صمیمانه تبریک عرض می کنم. امید که همگی سالی داشته باشیم پر از تحول و دگرگونی و پیشرفت در مسیر تعالی روح و اندیشه،  و یاد خدا در همه احوال و امورمان ساری و جاری باشد.


 




برای پارسی بلاگ، امسال را به نام سال ... اهان الان فکر کردم نگم سال چی، بهتر باشه. اما اگر بخواهم خیلی کلی بگویم، قصد داریم در این سال، خبرهای خوب و حتی شگفت آوری برایتان داشته باشیم. فهرست بلند بالایی از خدمات متنوع در برنامه کاری داریم که به توفیق حق، به مرور و با توجه با اولویتها، ضرورتها و نیازها عرضه خواهیم کرد.
چون گذشته، از کاربران نجیب، باوفا و دوست داشتنی پارسی بلاگ صمیمانه ممنونم. دلگرمی ها، تشویق ها و همراهی های شما عزیزان نقش به سزایی در عزم و تصمیم ما برای ارائه خدمات هر چه بهتر دارد به گونه ای که در پیش روی خود نظاره گر افقی بسیار روشن و زیبا از شکل گیری یک جامعه مجازی نجیب، قانون گرا و هنرمند هستیم و تعاملات بسیار خوبی که در پیام رسان و وبلاگها دیده می شود، نویدبخش فردایی مفید، زیبا و سازنده برای پارسی بلاگ است.

باش تا صبح دولتش بدمد
کین هنوز از نتایج سحر است

دست حق همراهتان


رعد و برق

ارسال  شده توسط  مهدی مظفری در 89/1/26 5:3 عصر

بنام خدا
با اینکه سرش پایین نبود،  پایین نگاه می کرد، خیلی پایین. از شدت خجالت هرم صورتش را میشد حس کرد. مرد جوان گرم و نجیب، تمام قد در مقابلش ایستاده بود و انگار که داشت در خلسه ای عمیق فرو می رفت...صورت دختر، لبریز شده بود از شوق و حیای وصف نشدنی که حالا دیگر می شد بغل بغل جمع کرد... ته خنده ای صورتش را قشنگ کرده بود، خیلی قشنگ، اما نمی شد هم بگویی که دارد می خندد.
مرد جوان نگاهش در لحظه ای، به نگاه دختر گره خورد. زود هر دو زمین را نگریستند.  چیزی نگذشت که دختر قطره هایی دید که از سمت صورت مرد جوان، بر زمین می ریزند. مرد جوان دیگر نتوانست جلو خودش را بگیرد. سکوت بود و سکوت و اشک مرد جوان. زانون مرد جوان خاک را لمس کرد و بعد کف دو دستش.
دختر هنوز ایستاده بود بی آنکه قدمی به عقب رفته باشد.
آفتاب بی رمق غروب و سایه های درازی که تا افق امتداد می یافت... و کوه که داشت به گندمزارها چشمک می زد.


   1   2      >